متن سخنراني و روضه استاد حاج مهدي توکلي





مقدمه


امروز مصادف است با ايام رحلت حضرت ام البنين سلام الله عليها، سيزدهم جمادي الثاني سال 64. سه سال بعد از واقعه عاشورا روح بلند و مطهر ايشون به ملکوت اعلي پيوست. بخاطر اين امروز راجع به مادر عباس صحبت کنم و يک جمله اي عرض کنم خدمت جوونها و اون اينکه اگر مادر کسي رو احترام کنند پسر خوشحال ميشود و اگر به مادر کسي بي اعتنايي کنند پسر ناراحت مي شود. الان شما هم اينطوري هستيد. اگر به شما بگويند مادر شما رفته فلان جا و عزت و احترام به او گذاشته اند شما خوشحال مي شويد. و اگر بگويند به مادر شما بي اعتنايي کرده اند خيلي ناراحت ميشويد. اين مادر ماست، چه برسد به کسي که مادري همچون ام البنين داشته باشد. بخاطر اين جوونها امروز اگه شما مادر عباس رو احترام کنيد عباس خوشحال مي شود. امروز همت کنيد و هرچه مايه داريد امشب بگذاريد. بگيد عباس ما بين مادر تو و مادر حسين فرق نمي گزاريم. براي مادر حسين فاطميه ميگيريم و مادر تو را هم تکريم مي کنيم.


شان و منزلت حضرت ام البنين سلام الله عليها


در يک کتابي خواندم که 3 نفر از کربلا آمدند به مدينه و يک روز به قبرستان بقيع رفتند. در قبرستان بقيع صدها شخصيت مدفون هستند. از جمله امامان. اينها تک تک به شخصيتها سر مي زدند و فاتحه مي خوانند تا اينکه خسته شدند. يکدفعه رسيدند به قبر خانم و يک نفر از آنها گفت اين قبر خانم ام البنين است. آنهايي که رفتند ميدانند. هر کسي سراغ قبر فاطمه مي ره و پيدا نمي کنه، سر مزار ام البنين سلام الله عليها مي رود و حرفهاي نگفته رو به ام البنين مي گويد. 2 نفر از آنها مي روند که سر مزار براي حضرت فاتحه بخوانند، اما يکي از آنها خسته مي شود و ميگويد ما نميتوانيم سر مزار همه برويم. اينجا اين همه شخصيت هست. من مي روم به خانه و استراحت ميکنم. اما 2 نفر ديگه به مزار ام البنين مي روند. فردا صبح که از خواب بيدار ميشوند مي بينند نفر سوم که همراه آنها نيامد خانه نيست. ميگويند شايد رفته است بيرون چيزي بخرد و بيايد. آخر خيلي معطل ميشوند و مي بينند آمد. اما انقدر گريه کرده که چشمانش باد کرده است. از او مي پرسن چي شده؟ ميگويد ديشب خواب ديدم برگشتم کربلا و رفته ام تا کنار قبر عباس زيارت کنم. ناگهان ديدم يک خادمي آمد و گفت حضرت عباس تشريف آورند و گفته اند که تو را راه ندهيم. گفت من خيلي حضرت عباس رو دوست داشتم. هر چي اصرار کردم گفتند ما مامور هستيم و حضرت فرمودند که شما رو راه نديم. پرسيدم چرا؟ من چکار کرده ام؟ گفت اين آقا مادر من رو بي اعتنايي کرده و حرمت نزاشته و از چشم من افتاده است.


ام البنين عليه السلام (باب الحوائج)


هم عباس باب الحوائج است و هم مادرش. در يک مکاشفه اي حضرت عباس را ديدند که به ايشان گله کرده اند که ما حاجت داريم و حاجت هايمان برآورده نمي شود و ايشان فرمودند متوسل شويد به مادرم ام البنين. از حضرت ام البنين کربلا بخواهيد و اگر مشرف شديد بگوييد من به نيابت از ام البنين آمده ام.


در يک کتابي خواندم آيت الله سيد محمد روحاني که ساکن نجف بود چون موضوع باب الحوائجي حضرت ام البنين را ميدانست، هر وقت حاجت داشت ميگفت يک نفر رو نايب ميکنم که برود و به نيابت از حضرت ام البنين کربلا را زيارت کند. مي گفت شب نشده حاجتم برآورده مي شد.


آيت الله سيد محمود شاهرودي که يکي از مراجع عظام تقليد بود ميفرمودند، من هروقت حاجت داشتم 100 تا صلوات هديه ميکردم به حضرت ام البنين و حاجتم برآورده مي شد.


يک ختمي هم هست که خيلي مجرب است و اين است که 4 شب جمعه به اين صورت که شب جمعه اول تا سوم 3 بار سوره ياسين و شب جمعه چهارم يک بار سوره ياسين و جمعا 10 سوره ياسين از طرف حضرت عباس هديه کنيد به مادرش ام البنين. 


سفره ام البنين همه خيلي مجرب است که کسي حاجت داشته باشد و براي ام البنين سفره بندازد و يا کسي رو سير کند از طرف ام البنين


وراثت


يک جمله بگويم و اين درس است. ميگويند در شخصيت انسان چند عامل موثر است که يکي از آنها وراثت است. وراثت در زبان ساده اين است که اولاد صفات پدر و مادرش را ارث ميبرد. اولاد بازتابي از صفات پدر و مادرش است. پيغمبر ميفرمودند الشقي الشقي في بطن امه و السعيد السعيد في بطن امه. اميرالمومنين در رابطه با ابن ملجم فرمودند، پدر او به مادرش نزديکي کرد در حالي که مادر او در حال حيض بود و نطفه ابن ملجم تشکيل شد و او قاتل اميرالمومنين شد.


اثر خوراک در شخصيت انسان


پسر شيخ فضل الله نوري طناب دار رو به گردن پدرش انداخت. بعد هم ميگفت کف بزنيد و بالاي جنازه کف مي زدند. يک بار يک نفر از او پرسيد چرا پسر تو انقدر ناخلف است؟ گفتم چون وقتي به دنيا آمد ما نجف بوديم و مادر او شير نداشت و ما دايه گرفتيم و چند ماه به اين شير داد و بعدا فهميدم اين دايه ناصبي و دشمن اهل بيت بوده است و يک مدت که از او شير خورد روي او اثر گذاشت. يعني خوراک هم در شخصيت انسان اثر دارد.


تربيت اولاد از انتخاب همسر است


قسمتي از زيارت نامه امام حسين اين است که ميگوييم اشهد انک کنت نورا في الاصلاب الشامخه، والارحام المطهره. لم تنجسک الجاهليه بانجاسها. ولم تلبسک من مدمهمات ثيابها يعني ما شهادت ميديم که تو يه پارچه نور بودي که توي رحم هاي پاکيزه قرار گرفتي. مگر هر رحمي ميتواند نور حسين را حمل کند و صلب هاي شامخ که صلب اميرالمومنين بوده و اين ميشه امام حسين. بخاطر اين تربيت اولاد از انتخاب همسر است.


آيت الله دستغيب يک کتابي دارند به نام مظالم. قديمها افرادي بودند که شغل آنها مشکچي بود. مشک هاشون رو پر از آب مي کردند و مي فروختند. پسر آيت الله ميرود سوزن ميزند و مشک يکي از اين مشک ها رو پر ميکند. وقتي آيت الله از مسجد بيرون مي آيد مشک چي به او ميگويد خسارت من رو بده. ميرود خانه و به همسرش ميگويد چکار کردي که بچه همچين کاري کرده؟ ميگه خوب فکر کن دنيا بي حکمت نيست. خانومه ميگويد وقتي من حامله بودم انار هوس کردم و چون پول نداشتم بخرم يک سنجاق از پيرهنم باز کردم و زدم به انار يک انار فروش. اين سوزن آب انار گرفت و من خوردم. مادر هرکاري در دوران بارداري ميکند روي بچه اش اثر مي کند.


اثر دائم الوضو بودن و شيردهي


آيت الله العظمي بروجردي در سن چهل سالگي مرجع تقليد جهان شد. به مادرش تبريک گفتن . گفت من از او بيشتر از اين توقع داشتن. چون زماني که باردار بودم دائم الوضو بودم و از هيچ غذايي نخوردم مگر اينکه مطمئن بودم اين غذا پاکيزه است و به جاي لالايي در گوش او کميل خواندم. نگاه کنيد که يکي با نغمه دعا و قرآن بزرگ مي شود و ديگري با نغمه موسيقي. کدام يک عاقبت به خير تر هستند؟ بخاطر اين ميگويند در گوش بچه اذان بگيد تا اول با صداي خدا آشنا بشه.


علم نصب شناسي و انتخاب ام البنين


وقتي فاطمه از دنيا رفت، اميرالمومنين عقيل را صدا زد. گفت عقيل تو نصب شناسي، يک زني براي من انتخاب کن که اجدادش همه شجاع و دلير باشند. گفت چطور؟ گفت ميخواهم يک بچه اي داشته باشم که کربلا حسين رو ياري کند. عقيل گفت ايني که شما ميخواهي فاطمه بني کلاب است. از پدر به چند پشت شمرد و گفت براي اينها سرنيزه ها اسباب بازي بود. و از مادر هم به چند نسل شمرد و گفت آنها هم شجاع و دلير بوده اند. اميرالمومنين پسنديدند و گفتند عقيل براي من برو خاستگاري. عقيل هم با پدر او مطرح کرد و او گفت دختر من يک بچه روستايي است. او چطور وارد خانه اي شود که خاندان وحي هستند و ملائکه آنجا رفت و آمد دارند؟ عقيل در جواب گفت اينها رو اميرالمومنين ميدانه و من رو فرستاده. پدر گفت من با فاطمه مطرح ميکنم و جواب ميدم. وقتي با ام البنين مطرح کرد، ايشون برق شعف از چشمانش بلند شد و گفت ميروم خانه اميرالمونين اما به عنوان کنيز. مي روم به اين خانواده خدمت کنم. بعد از مدتي جايگاه رفيعي در خانه اميرالمومنين پيدا کرد.


روضه


وقتي ام البنين خانه علي آمد اسم اصلي او فاطمه بود. علي هرجا صدا ميزد فاطمه (به اسم خودش اورا صدا ميزد) دل بچه ها مي شکست. يک روز آمد خدمت اميرالمومنين و گفت علي جان من در قبيله مان يک کنيه اي دارم که من رو به اين کنيه صدا ميزنن. به من مي گويند ام البنين. اميرالمومنين فرمودند چرا تو را به اسم صدا نزنم؟ گفت شما به من ميگي فاطمه، بچه ها دلشون مي شکنه و ياد مادرشون مي افتند. امير المومنين قبول کردند و ايشون رو ام البنين خطاب کردند و ديگه رو زبون ها افتاد ام البنين. اما يه روز هم تو مدينه به زنها ميگفت ديگه به من ام البنين نگيد. من اون موقع ام البنين بودم که چهار پسر داشتم. مي اومد کنار بقيع و چهار صورت قبر ميکشيد و گريه ميکرد. ميگفت عباس شنيدم عمود آهن به سرت زدن. شنيدم دست هات رو تکه تکه کردن. اما من براي شما گريه نمي کنم. من براي اون آقايي گريه مي کنم که مادر نداشت . و صلي الله عليکم يا اهل بيت النبوه 



تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دبیرستان استعدادهای درخشان دستغیب کازرون سفیران سروش سعادت شکار و صید ضرب المثل بیمه مسافرتی سامان زندگي زيباي من شیرین قیمتی ها بازار وردپرس پاتوق وبگردي جذاب گيلاس20